سمسام میرزا

روزنوشتها

سمسام میرزا

روزنوشتها

سرزمین مادری

محل: خانه

تصویر روبرو : جزیره ویکتوریا با یک تن ابر سیاه بالاش و هوای ابری و سرد ( البته اینجایی که ما نشستیم گرمه! ) + رایا که ظرف پلاستیکی انگورش رو گذاشته رو سرش و روی میز جلوی تلویزیون نشسته !

موزیک متن : صدای بارنی که از تلویزیون پخش می شه ( هلو لیتل رد..یلللووووو!! اوکی..لیتل یلو !!! )


منم نشستم پست میز ناهار خوری و می خواستم که کار کنم...چند خطی هم کار کردم اتفاقا ..اون هم در کمال ناباوری که رایا به من کاری نداشت. نگاهم که به رایا افتاد یاد بچگی خوذمون افتادم...8 تا بچه توی ساختمون.. هر روز بعد از ظهر عین بمب آماده انفجار پشت در می شستیم تا ساعت 5 شه و عین هوخشتره می پریدیم بیرون.... تازه بقیه 5 تا دخترخاله و پسر خاله هم سن و سال رو هم دیگه نمی گم... حالا می بینم که رایا هیچ کسی رو نداره که باهاش هر روز بازی کنه...من باید هر روز ببرمش بیرون تا دو نفر بچه ببینه ... بعضی وقتها به حرفهای بقیه می خندیدم و به نظرم شعاری می اومد..اما واقعا آدمها اینجا خیلی تنها هستن !! تمام تماس و ارتباطشون به تکست و ایمیله...وقتی بهشون تلفن می کنی میگن : ایمیل بزن..تکست بزن ...چیزی که باهاش هیچ احساسی جابجا نمی شه ....اما ایران با همه مشکلاتی که خانواده ها برای هم ایجاد می کنن..همه دخالت ها و فوضولیها..اما آدمها تنها نیستند..... همین فوضولیها یه نشونش ..

گاهی تصور می کنم روزگاری رو که ما دیگه نیستیم..رایا خیلی دور از سرزمین مادریشه ...و شاید خیلی تنها !


نظرات 1 + ارسال نظر
مهرداد یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:31 ب.ظ

این تصویر روبرو که می فرمایید دقیقا کجاست؟؟
روبروی مانیتور؟؟
روبروی نوشته ها؟؟
روبروی من؟؟
روبروی شما؟؟
من که چیزی نمی بینم!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد