سمسام میرزا

روزنوشتها

سمسام میرزا

روزنوشتها

اعتیاد

 

صبحه اول وقته و دارم آماده میشم برم دفتر.مثل همیشه کنترل تلویزیون گمه.از روی تلویزیون روشنش میکنم :

 

ازش پرسید : چه موقع فهمیدی که معتادی؟

گفت:با خانومم رفته بودیم شمال وکنار دریا.قبلش با دوستام چند بار کشیده بودم ...یک دفعه احساس کردم که بدنم بهش احتیاج داره..بدنم میلرزید.به خانومم گفتم توبشی لب دریا تا من برم از چالوس یه بسته سیگار بگیرم وبیام.

از جایی که نشسته بودبم تا چالوس ۱۰ دقیقه رفت و برگشت بود.لامصبا هیچ کس مواد نداشت.شهربه شهر اومدم جلو .نمی دونم چی شد که از خاک سفید تهران پارس سر درآوردم.شروع کردم به مصرف.یکدفعه یاد خانومم افتادم که لب دریا منتظر من بود.اونجا بود که فهمیدم معتاد شدم!!!

 

اعصابم خورد شد ...تلویزیون رو خاموش کردم.

نظرات 1 + ارسال نظر
عمو سیبیلوو پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:51 ق.ظ http://amosibilo.blogsky.com

ای خدا یار شوی باده دوار شوی

من به رقص آمده چون مست قلندر در باد

تا به خود باز رسانم دل گمراه شبی

دل دیوانه ما را به خدا یار ببرد

ای خدا یار شوی باده دوار شوی

دل دیوانه ما را به تو گمراهی بود

تا که بیداد کند با دل گمراه شبی

دل افسون شده ام تاب غریبی دارد

زلف گیسوی تو بردش پی دلدار شبی

ما قلندر شده ایم بر ره این گمراهی

تا که بیداد کند آه خدا باز شبی

شب که گمراه کند مست قلندر در باد

همه گمراه شوم با دل دلدار شبی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد