سمسام میرزا

روزنوشتها

سمسام میرزا

روزنوشتها

چه کسی پنیر مرا جابجا کرده است ؟

 

Who Moved my Cheese?

بحث امروز مربوط به یک کتاب نه چندان جدیده :

« چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ » داستانی است دربارهی تغییراتی که در یک هزارتو ( ماز ) رخ میدهد. جایی  که چهار شخصیت جالب در جستجوی پنیر هستند. پنیر استعاره است برای آنچه که ما میخواهیم در زندگی داشته باشیم. اعم از یک شغل، یک رابطه، پول، خانهای بزرگ، آزادی، سلامتی، آگاهی، آرامش روحی یا حتی ورزشی مانند دو یا بازی گلف.

هر یک از ما در مورد پنیر خود نظر خاصی داریم و در پی آن هستیم، زیرا معتقدیم اگر آن را به دست آوریم راضی میشویم.

اغلب به آن دل بستهایم  و اگر آن را از دست بدهیم یا کسی آن را از ما بگیرد ضربهی تکان دهندهای به ما وارد میآید.

در این داستان، « هزارتو » نشانهی جایی است که شما در آن برای رسیدن به اهداف خود وقت میگذرانید: این میتواند سازمانی باشد که در آن کار میکنید، اجتماعی باشد که در آن زندگی میکنید، یا رابطههایی که در زندگی با دیگران دارید.

در این داستان میبینید که وقتی موشها با تغییر روبرو میشوند بهتر عمل میکنند، برای این که آنها همه چیز را ساده میگیرند. در حالی که ذهنیت پیچیدهی آدم کوچولوها و احساسات بشریشان همه چیز را پیچیده میکند. دلیل این امر باهوش بودن موشها نیست. همه میدانیم که انسان باهوشتر از موش است. که  موشها و آدم کوچولوها نمایانگر قسمتهای ساده و پیچیدهی وجود ما هستند و میتوانید ببینید که انجام دادن  کارهای ساده در هنگام وقوع تغییرات، تا چه حد مؤثر خواهد بود.

خوندن این کتاب برای شما خالی از لطف نیست .

چه کسی پنیر مرا جابجا کرده است ؟

داستان بزرگان - فلمینگ

 

کشاورز فقیر اسکاتلندی بود و فلمینگ نام داشت.
یک روز، در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید...
پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، فریاد می زد و تلاش می کرد تا خودش را آزاد کند.
فارمر فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات می دهد...
 
روز بعد، کالسکه ای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید.
مرد اشراف زاده خود را به عنوان پدر پسری معرفی کرد که فارمر فلمینگ نجاتش داده بود.
 اشراف زاده گفت: " می خواهم جبران کنم شما زندگی پسرم را نجات دادی".
کشاورز اسکاتلندی جواب داد: " من نمی توانم برای کاری که انجام داده ام پولی بگیرم".
در همین لحظه پسر کشاورز وارد کلبه شد.
اشراف زاده پرسید: " پسر شماست؟"
کشاورز با افتخار جواب داد:"بله"
با هم معامله می کنیم. اجازه بدهید او را همراه خودم ببرم تا تحصیل کند. اگر شبیه پدرش باشد، به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار خواهی کرد...
پسر فارمر فلمینگ از دانشکده پزشکی سنت ماری در لندن فارغ التحصیل شد و همین طور ادامه داد تا در سراسر جهان به عنوان سر الکساندر فلمینگ کاشف پنسیلین مشهور شد...

برنج!

 

 

میگویند برنج شده است کیلویی ۴۰۰۰ تومان

حالا می فهمم که همسایه کنار ما یک وانت برنج دیشب را برای چه می خواهد!!

 

سمسام میرزای ایرانی

 

 من سمسام میرزا،تقریبا سی و یک ساله ،اهل تهران و ایران هستم.

فعالیت وبلاگی خودم رو برای اولین بار در سال هزاروسیصد و هفتاد و هشت هجری قمری و در یکی از اتاقهای نمور! طبقه زیرین شرکت داتک (ساختمان سابق) شروع کردم... (‌بدون هرگونه عذاب وجدانی!!) ......

در حال حاضر بعد از گذشت تقریبا ۹ سال از آن روزها صاحب یک شرکت تحقیقات بازار خیلی کوژک هستم و از صبح تا شب در این نقطه از زمین مشغول چالش!!! با اعداد و ارقام می باشم ...

تصمیم گرفته ام که از نو فعالیتم را در زمینه وبلاگ نویسی آغاز کنم ...